امروز با بقیه رفته بودیم سفر برا همین خیلی خسته شدم.
داستانش این جوری بود . صبح ما با صدای اون 3 تا فرشته ی مهربون از خواب بیدار شدیم .
بعد دنبال علاادین و جاسمین ، ارلا و فیلیپس ، آریل و همسرش رفتیم. اون 3 فرشته ی مهربون
هم در راه به ما کمک کردند.
بعد هم سوار بر قالیچه ی پرنده ی علا ادین شدیم و دنبال سیدرلا و پسر پادشاه و دیو و دلبر هم رفتیم.
اون 7 کوتوله هم با ما اومدند.
وقتی به جنگل رسیدیم اول کمی اسب سواری کردیم.
بعد کمی با قایق پری دریایی در دریا باز ی کردیم.
بعد هم دیو دلبر یک عالمه شیرینی و شکلات آوردند.
بعدش هم من کمی با 7کوتوله بازی کردم و جاسمین هم یک نقاشی زیبا از همه کشید.
7 کو توله
علاادین و جاسمین
اینم خودم و بقیه !!!
...
پیام های دیگران(
< language=java type=text/java>document.write(get_cc(1648815))>
3) link یکشنبه 2 تیر ،???7 - سفید برفی
سفید برفی و دوستان
سلام دوستان من سفید برفی هستم. الان هم توی قصر پادشاه هستم.
قبل از عروسیمون با آریل، سیندرلا ،خفته و...... آشنا شدم.
ما همه با هم قرار گذاشتیم که به گردش برویم.آن 3 فرشته ی کوچولو هم با ما می آیند.
انها با تکون دادن چوب های جادوییشون ما را به یک قصر زیبا بردند.
در آنجا یک درخت سیب بود که ما از اون درخت چندتا سیب آب دار خوردیم ولی نه از اون سیب هایی که
جادوگر من را با ان مسموم کرد.
راستی یادم رفت بگویم که ما در آنجا با مولا ن هم آشنا شدیم.
اینم یه عکس یادگاری که من از سیندرلا و بل و ارلا گرفتم.
بچه ها این عکس را آریل از روی دوستان کشید.
اینم یه عکس از خودم
بچه ها خوشحال میشم که در نظر سنجی وب من شرکت کنید .
...